مقالات فارسی

سید حسین اشراق

 

ما و سودای توسعه

 

 چکیده:  

  توسعه را اندیشمندان از منظرِ بررسی های دیرینه شناسانه، با تمدن های باستان ربط می دهند و در اشارت ها و بشارت های مربوط به سعادت و فضلیت جستجو می کنند، اما مفهوم جدیدِ آن را می شود در دل مدرنیته پیدا کرد و از تجربه ها و مدل های متنوع آن سخن گفت.

  از توسعه به مثابة روند شکوفایی قابلیت ها و فرصت ها یادآوری می شود، روندی که جوامع از آن گریزی ندارند. مناسبترین راه برای باروری این تجربه در نظر گرفتن نیاز ها و خواسته های اجتماعی جوامع است.

  تجربة توسعه فراز و فرود هایی را پشت سر گذاشته و چشم انداز هایی گوناگون برای ارتقای کیفیتِ زندگی بوجود آورده است، این امر نشان می دهد که روایت های کلان و یکسان نگر نه تنها راه حل پایدار برای تغییر را رقم نمی زنند بلکه بحران های گوناگون را نیز بوجود می آورند.

   امروزه بحثِ توسعه با آزادی و عدالت، رشد اقتصادی و رعایتِ ارزش های شهروندی گره خورده و بر جنبه های پایداری آن عطف توجه بیشتری می شود.

در افغانستان تا حالا توسعة به گونة ناقص مطرح گردیده و در قالبِ مدرنیزاسیون خود را نشان داده است، اما برای تغییرِ وضعیت بایستی بر امرِ حکومتداری خوب و تقویتِ حوزۀ عمومی در هماهنگی با گوهرِ معرفتی مدرنیته، تأکید صورت گیرد

 

واژه های کلیدی :  توسعه، آزادی، عدالت، اخلاق ‌توسعه، رشد، حکومتداری خوب، حوزة عمومی.       

 

 

سید حسین اشراق

 بیرونی

و ضرورت بازخوانی مفهوم “دیگری

چکیده

   محمد ابوریحان بیرونی  از چهره‌ های بزرگ علمی تمدن بشری به شمار می رود، اندیشمندی که تا هنوز آراء و اندیشه ‌های او در حوزه های بشرشناسی، نجوم، تاریخ، ریاضیات، فلسفه، هند شناسی و غیره در مراكز علمی و فرهنگی جهان قابل اعتنا است و مهم تلقی می شوند. او از دانش کم نظیر برخوردار بود، تا آنجا کانون های علمی او را سزاوارِ عناوین “دانشمند همۀ قرون و اعصار ” و همچنان “استاد جاوید” دانسته اند.

 بیرونی نه تنها منادی تجددگرایی توأم با روح انتقادی در زمانۀ خود به شمار می رود، بلکه به عنوانِ پیشکسوتِ تساهل میانِ اندیشه ها و فرهنگ ها نیز شناخته می شود. او با وجودِ نگاه خِرَدگرایانه به میراثِ علمی و فرهنگ”خودی”، احترام به “دیگری” را نیز اساسی می انگاشت و از رهگذرِ مطالعاتِ میان فرهنگی، ﺗﺴﺎمح معطوف به گفتگو مندی متون در حوزۀ تمدنی ما را پایه گذاری نمود، رویکردی که امروزه تحتِ نام هرمنوتیک فرهنگ ها بحثِ کرانمندی افق معنایی را جدی می گیرد و با طرح جهانِ بین الاذهانی بر دیگریتِ “دیگری ” صحه می گذارد، ایدۀ که بازشناسی آن از ضرورت های اساسی دوران ما به شمار می رود و به کار گیری آن ظرفیتِ این را دارد که در روندِ حیات فرهنگی و اجتماعی جوامع بشری تغییراتِ مهمی را بوجود آورد.

 

   واژه های کلیدی: ابوریحان بیرونی، تجدد گرایی، روح انتقادی، دیگری، تساهل، مطالعاتِ میان فرهنگی، هرمنوتیک فرهنگ ها.

سید حسین اشراق

 

 

             بازخوانی اخلاق فضیلت چگونه توجیه می شود؟

  چکیده  

   محورِ قرار گرفتنِ  پارادایم اخلاق فضیلت  برای شکوفایی ارزش های هنجارین، سابقۀ دیرینه در تاریخچۀ مباحثِ اخلاقی دارد و خاستگاه آنرا تا زمان یونان باستان می توان پیگیری  نمود. اگرچه تقریر های متعددِ فضیلت از سوی دانشمندان از آغاز تاکنون ارائه شده است، اما وجه مشترک همۀ آنها تأکید بر ارزش ذاتی، کیفیتِ اخلاقی و واقعیت داشتنِ آن می باشد.

    تحلیلگران، بنیانگذاران این نظریۀ اخلاقی را سقراط و افلاتون بویژه ارسطو دانسته ‌اند، که با آغاز رنسانس در غرب به انزوا رفته و جایش را به دو رقیب اصلی، یعنی اخلاق وظیفه گرای کانت و پیامدگرایی جان استوارت میل داده است‌. تنها از دهۀ ۱۹۶۰ به بعد است که بحثِ دوبارۀ فضیلت‌گرایی واردِ عرصۀ ادبیاتِ فلسفۀ اخلاق گردیده و معطوفِ نشان دادنِ ضعف ‌های نظریه های رقیب و پی‌بردن به کاستی‌های معرفتی آنها شده است.  

    اخلاق فضیلت در دوران معاصر از جانبِ فیلسوفان نو ارسطویی و نو توماسی احیا گردیده و حامل  بصیرت‌های مهم برای مواجهه با پیچیدگی های اجتماعی دوران معاصر است. پیچیدگی هایی که اقتضا می کند اخلاق فضیلت بازخوانی شود و تحولاتِ معطوف به زندگیِ معنادار را رقم بزند.

 

     واژه های کلیدی:‌ فضیلت،‌ اخلاق فضیلت،‌ خِرَد، وظیفه گرایی، پیامد گرایی، خیر، دیگر هراسی.

   سید حسین اشراق

 

                                 آزادی بیان و مفهوم تساهل     

 

  چکیده:

“آزادی بیان ” یکی از علامت های مهم جوامع دموکراتیک به شمار می رود، این مزیت با وجود اینکه حق سلب ناشدنی انسان در دوران مدرن است، میراث های پیشامدرن انحصارگرایی و تمامیت خواهی را نیز با چالش روبرو می کند.

 نهادی شدن “آزادی بیان” در صورتی مفهوم واقعی خود را پیدا می کند که از طریق تمهیدات اجتماعی- فرهنگی آن، “جهان- زیست” جامعه را درنوردد و ضمانت کنندة برپایی فضای نقد و گفتگو باشد.

 تمهیدات رسیدن به “آزادی بیان” را تفکیک “حوزة عمومی” از “حوزة خصوصی” و همچنان غالب شدن گفتمان “تساهل ”  در زوایای گوناگون حیات ملی تشکیل می دهد، زیرا از یکطرف ویژگی متمدنانة انسان ها به گونة برجسته تبارز می کند  و همچنان حقِ داشتنِ “وجدان آزاد” آنها مورد احترام قرار می گیرد.

در دوران معاصر، “آزادی بیان” علاوه بر اینکه معیارِ  فرهنگ مداری و رعایت ارزش های حقوقی در جوامع به شمار می رود، نشانة مهم سامان مدنی و وداع با سنت های خشنِ تبعیض و تعصب، انحصار و نگرش های مونیستی آنها نیز است.

   “آزادی بیان” پیامدِ تحولاتِ گوناگونِ فلسفی- اجتماعی و دگرگونی های مهم سیاسی و فرهنگی است که نه تنها افسون زدایی از چهرة قدرت را به نمایش می گذارد که پدر سالاری های فاقد مایه های مدنی را نیز به بایگانی تاریخ می سپارد، بنا براین “آزادی بیان” حق مدنی انسان هاست و می باید بواسطة هرکس و در هر کجا پاس داشته شود و مورد احترام قرار گیرد

 

واژگان کلیدی: آزادی بیان، حوزة عمومی، حوزة خصوصی، آزادی وجدان،  حقوق مدنی، تساهل، تعصب.

سید حسین اشراق

 

ایدئولوژی و چهار میخ بلا

 

      چکیده:

      ایدئولوژی با وجودِ داشتنِ ریشه و سابقة یونانی، در دورانِ مدرن کاربرد پیدا کرده و دگردیسی هایی متنوعی را پشتِ سر گذاشته است، تحلیلگران بار منفی آن را سنگین تشخیص نموده و جنبه های گوناگون مانندِ کژتابی واقعیت، ابزاری برای مشروعیتِ قدرت و منبعی برای برساختنِ هویت در محورِ خود مرکز پنداری آن را در برابرِ خِرَد ارتباطی چالش بر انگیز تلقی می کنند، بهمین جهت از آن به عنوانِ دکترین ایده هایی یاد می کنند که نقد ناپذیر است و شلیک  را بر استدلال مرجح می شمارد.

     خطر ایدئولوژی از این جهت از اوج برخوردار است که با اتوپیا در آمیخته و از گسترة افسونِ خیال سر در می آورد، در این صورت است که هرمنوتیکِ خوانش ها را در برابرِ منشِ استعلایی رژیم حقیقتِ یگانه به تمکین وامیدارد و با توقیف خِرَد گفتگو در مرزِ “کلامِ آخر “، “کشفِ من در تو ” را در برابرِ موجی از تاریخیگری قرار می دهد.

 

واژه های کلیدی:  ایدئولوژی، اتوپیا، آگاهی کاذب، توهمِ مفهومی، خيالِ اجتماعي، هویت، جزمِ ایقان.

سید حسین اشراق

 

 

جامعة مدني

و افسون زدایی پدر سالاری سیاسی

 

  چکیده

جامعة مدنی مفهومِ با سابقة تاریخی است، اما بازخوانی دوبارة آن بر بنای “قرار داد اجتماعی” در دورانِ مدرن صورت گرفته است، این مفهوم را  هگل نیز موردِ بحث قرار داده و از آن به منزلة خلقِ فردگرایی، کشفِ آزادی ها و حقوق فردی یاد آوری نموده است.

کارل مارکس نیز “جامعة مدنی”  را بسته به “اقتصاد سیاسی” و عرصة تضاد و مبارزة طبقاتي دانسته است، مفهومی که در پرتو مفهوم “هژموني” موردِ تجدیدِ نظرِ گرامشی قرار گرفته و تحلیل های هابرماس در پیوند با “حوزة عمومی” را بخود اختصاص داده است.

جامعة مدنی در شرایطِ کنونی جاذبة قدرتمندی یافته است زیرا علاوه بر اینکه عامل تأثیر گذارِ ممانعت از انباشتِ قدرت به شمار می رود، از ظرفیت آوردنِ “تغییر” در مناسبات اجتماعی نیز برخوردار است.

 

واژگان کلیدی: جامعة مدنی، قرارداد اجتماعی، وضع طبیعی، امرِ اجتماعي، امرِ سياسي، هژموني، کثرت گرایی.

سید حسین اشراق

 

 دیالکتیک “خود” و “دیگری

 

 

    چکیده:

 در زمانِ ما دیگر نمی‌توان به غیرِ اندیشیدن به “دیگری” و بدونِ مهم انگاشتنِ او که متفاوت از ما می‌اندیشد، اندیشید و خود را تعریف نمود. وجودِ دیگری توجیه منطقی برای مطلق نبودنِ حقیقتی است که ما از درستی آن سخن می گوییم. “دیگری” باید همواره برای ما نشانة عدمِ انحصارِ حقیقت و توزیع مساوی صداها در افق مفهومی باشد. منطقی این است که تصوراتِ ما از خویشتن و دیگری را همواره در حالِ بهسازی و تکمیل شدن بیانگاریم و از داعیة “تمامیت ” و “خود مرکز پنداری ” فاصله بگیریم.

 امروزه همه از این نکته آگاهی یافته‌ ایم که فهم و دریافت و رفتار‌، چند طرفه است، برای سریان یافتن این دریافت در اندیشه و بینش ما، یک مانع وجود دارد: عادت به گمانه ها و شیوه‌ های تک ساختاری، اندیشیدن و عمل کردن به جزم های  زیستن در یک ساختارِ خاص. این مسئله چه بسا به عنوانِ حفظِ هویت، خود را موجه نشان دهد، اما افراط و تفریط در این رابطه غیرِ قابل توجیه تلقی می شود. افتادن در ورطة تحجرِ تک‌ محوری و عدمِ احترام به اصلِ تنوع، خطرِ ازدیاد سموم ارتباطی در میان جامعه را دامن می زند.

 در شرایطِ موجود که نیاز به تسامح ، گفتمانِ مطرح معاصر به شمار می رود و به عنوانِ خصوصیتِ عینی حیاتِ اجتماعی معاصر در آمده است، می باید همپذیری افق ‌ها و اندیشه‌ های متفاوت را جدی بگریم و تنقیح پیشداوری های مان را با توجه به اساسی بودنِ “بینامتنیت ” در دورانِ کنونی به عنوانِ نقطة عزیمتِ ترویج حقیقتِ تواضعی به جای حقیقتِ تعصبی مهم به شمار آوریم.

 

 واژه های کلیدی:  خود، دیگری، تنوع، دیالکتیک، دیالوگ، حقيقتِ چندآوا، سوژه زدايي .

سید حسین اشراق  

 

خشونت و ماهیتِ هرمنوتیکال امرِ دینی

 

چکیده:

بحث نسبت دین با خشونت بستگي به اين دارد كه از کدام منظر به تحلیل آن پرداخته می‌شود. برخی از رابطه‌ی علی و جنبه‌های تک‌بعدی آن‌ها سخن می‌گویند و عده‌ای بر تاریخ‌مندی، موقعیت‌مندی و پیچیدگی تحولات ناشی آن‌ها نظر دارند. در صورت اول نگاه ذات‌گرایانه و رابطه‌ی آن‌ها علت و معلولی معرفی می‌شود.‌ در صورت دوم زمینه‌‌های فرهنگی و تاریخی مهم انگاشته می‌شود.‌ جنبه‌ی سومی را نیز تحلیل‌گران مهم می‌شمارند و آن نقش قدرت، سیاست و گرایش‌های کنش‌گران معطوف به منافع و هژمونی است.

 برای کشف نسبت دین و خشونت، برخی نقطه‌ی عزیمت تحلیل را بر بنای پیش‌فرض‌های فلسفی و اجتماعی‌شان قرار می‌دهند و حتا سویه‌های ایدئولوژیک به‌ صورت مساله می‌دهند. به همین جهت از نقد و بررسی علمی موضوع فاصله می‌گیرند و نتیجه‌ی قابل استفاده برای دانش‌پژوهان را به‌بار نمی‌آورند.

 جا دارد بحث رابطه‌ی دین و خشونت از حیطه‌ی کلی‌گویی و یک‌سان‌انگاری بیرون آورده شود و جنبه‌های موردی، تجربه‌ها و اقسام آن‌ها مانند: کدام دین؟ کدام خشونت؟ در کجا؟ چگونه؟ پیش‌منظر و پس‌منظر رخدادهای ناشی از آن‌ها مورد بحث و کنکاش قرار گیرند.

در صورتی پرداختن به پرونده‌ی نسبت دین و خشونت کیفیت پیدا می‌کند که جنبه‌هایی به‌قول امین معلوف “آموزه‌‌های دینی با پیروان‌اش چه کردند؟- پیروان با آموزه‌‌ها چه کردند؟”، در موقعیت‌های متفاوت به بررسی گرفته شوند.

واژگان کلیدی: دین، خشونت، تاریخمندی، قدرت، زمینه های اجتماعی، من- دیگری، سیالیت.

 

 

سید حسین اشراق

 

 

     عدالت اجتماعی:

 از سنتِ خیرِ عمومی تا نظریۀ شهروندی

 

 

   چکیده:

   در موردِ مفهومِ مناقشه برانگیزِ عدالت تفسیر های گوناگونی صورت گرفته و اجماع در این باره را با دشواری مواجه کرده است، اما مسیرِ تحولِ این مقوله نشان می دهد که از فضیلتِ خیرِعمومی تا نظریۀ شهروندی حوزه های فکری مختلف را درنوردیده و بحث های جدی پیرامونِ جهان- زیستِ منصفانه را بر انگیخته است، در این میان “عدالتِ اجتماعي” که تعبیرِ دیگرِ آن “عدالتِ توزيعي” است از جایگاهِ ویژه در میانِ نظریه های فلسفی- اجتماعی برخوردار می باشد.

  تحلیلگران تأکید می کنند که عدالتِ اجتماعي تنها به برقراري برابري اقتصادي و طبقاتي اشاره ندارد، بلکه فراتر از اَشکالِ رفاه که جلوه هایی از عدالتِ اجتماعی تلقی می شوند، پرداختن به ارزش هایی مانندِ “به رسميت شناختنِ تفاوت ها”، “تأمینِ حقوقِ شهروندی”، “عنایت به پایداری ابعادِ توسعه” و تمرکز بر مقولۀ “امنیتِ انسانی” نیز در کانونِ گفتمان های معاصرِ عدالتِ اجتماعی قرار گرفته اند، این در صورتیست که عنایت به ارزش های یاد شده، چشم اندازِ آیندۀ معطوف به انصاف را با امیدِ اجتماعی پیوند می زند و بی اعتنایی به آن بحثِ رهایی از کسوفِ عدالت اجتماعی را دچارِ مشکلاتِ مضاعف می نماید.

 

واژگان کلیدی : عدالتِ اجتماعی، خیرِ عمومی، قراردادِ اجتماعی، تبعیض، خشونت، سیاست های تفاوت، حقِ صلح و توسعه.

سید حسین اشراق

 

 مجروح،

“اژدهای خودی” و مرکزیت زدایی از سوژه 

 

 پروفیسور سید بهاء الدین مجروح را می توان از پیشکسوتان تفکرِ فلسفی در تاریخ معاصرِ افغانستان به شمار آورد. ایشان چهرۀ قابل اعتنای جامعۀ ما در قلمرو اندیشه شناخته می شود. دسترسی او به حکمتِ مشرقی ، عرفان خراسانی، فلسفۀ غرب و ادبیات ملی و جهانی، برایش جایگاه ویژۀ بخشیده است. به همین جهت در کارنامه اش می توان ظرفیتِ نظریه پرادازی فلسفی، نقدِ اجتماعی، اشعارِ پرمایه و اخلاق روشنفکری را مشاهده کرد، فضیلت هایی که موجب می شود از ایشان به عنوان اندیشمندِ فرزانه یادآوری شود.

مجروح در زمانی به سر می برد که فلسفه در افغانستان معاصر، در حال و هوای غریبی گام بر می داشت. از سویی، هم‌سنخی خود را با حکمتِ دیرین اسلامی از دست داده بود، و از جانبِ دیگر، با گفتمان های فلسفی مدرن نیز در حال گفتگوی فعال و مؤثر قرار نداشت. بنابراین، ما جای پایی ولو کوچک هم در امرِ فلسفه ‌ورزی نداشتیم. به بیان دیگر، هنوز از قرار و دوام اندیشۀ فلسفی در افغانستان معاصر چندان خبری نبود.

سید حسین اشراق

 

نافرمانی مدنی  و غروب بت های سلطانی

 

 

 چکیده:

 نافرمانی مدنی به مقاوتِ فعالِ خشونت پرهیزی اطلاق می شود که با طرح گفتمان های معترضانه در برابرِ جوِ حاکمِ ناعادلانه، زمینه های تأثیرگذارِ  بسیج افکار عمومی و گسترش همگرایی های شهروندی را بوجود می آورد.

نافرمانی مدنی علاوه براینکه آموزة پرهیز از خشونت را از رویکرد های اساسی اش به شمار می آورد،  بر  نقشِ “حوزة عمومی” برای برپایی فضای “نقد” و “گفتگو” نیز جهت اصلاحات و تغییرات اجتماعی تأکید می ورزد، روندی که ” بلوغ خرد انسانی”  را پاس می دارد و رابطة منطقی “عدالت” و “آزادی” را در همخوانی با ارزش های اخلاقی  توجیه می کند.

 

واژگان کلیدی : نافرمانی مدنی، خشونت پرهیزی، نفی جنگ، هسته های صلح آمیز، دیکتاتوری، دموکراسی، اعتراض اخلاقی.

سید حسین اشراق

 

دموکراسی روایت یا قرائت؟

 

  چکیده:

 پرداختن به جستار دموكراسي عاري از دشواري و پيچدگي نيست، به جهت اينكه جهانِ ما را تجربه هاي متنوع فراگرفته و مسيرِ خط واحدي را دنبال نمي كنند. دموكراسي با وجودِ اينكه داراي مفهومی در ظاهر يگانه مي باشد اما در روندِ تحولات تاريخي، اجتماعي مصاديق گوناگون آن به ظهور رسیده اند. مصداق هاي متنوع دموكراسي افزون بر اينكه با ويژگي هاي فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي و زيبایي شناختي جوامع در هم تنيده مي باشند واجدِ تفاوت هاي ساختاري، كاركردي نيز هستند، به همين جهت الگوي فراگير، همه زماني و همه مكاني، براي يك بار و هميشه در اين حوزه وجود ندارد. به عبارت ديگر دموكراسي روايتِ يگانه نيست زيرا بدون زيست بوم اجتماعي و جدا از متن و زمينۀ تاريخي عينيت پيدا نمي كند و شكل نمي گيرد. براي تبيين مفهوم دموكراسي نمي توان از تعريفِ ثابت سخن به ميان آورد بلكه قرائت هاي متعدد آن را به مثابۀ متن واجدِ تحول و تطور، در نظر گرفت، دراين صورت است كه تجربۀ دموكراسي با نسخه برداري هاي صِرف ميسر نمي شود، بلكه استنباط هاي كار آمد را اقتضا مي كند كه ربط وثيق با روند هاي اجتماعي دگرگون شونده داشته باشند، بنابر اين دموكراسي نه مفهوم ایستا است و نه مدل ثا بت براي هميشه، بلكه روندِ پويایست كه از ميان تعاملات اجتماعي سر بر مي آورد و رابطۀ منطقي ميان “قدرت” و “قانون” به سود “آزادي ” و “عدالت” را به صورت مشكك تسجيل مي كند.

 

واژه های کلیدی: دموکراسی، حوزۀ عمومی، حوزۀ خصوصی، فضیلت مدنی، مکالمه، مفاهمه، خِرَد جمعی.

سید حسین اشراق

 

فلسفۀ فرهنگ و افق بازِ منطق تفاوت

 

 

 

   چکیده:

  فلسفۀ فرهنگ، دانشی است که به تفکرِ فلسفی در بارۀ فرهنگ،عناصر و درونمایۀ مفهومی آن می پردازد، همچنان هستی و چیستی آن را موردِ تعلیل و تحلیل قرار می دهد و در بارۀ نسبتِ آنها با یکدیگر، می اندیشد. بدین ترتیب فلسفۀ فرهنگ، کوششِ فلسفی برای فهم وبررسی پیچیدگی های بنیادی ترین مسایل مربوطبه حیات انسان ( فرهنگ ) است که از یک سو ماهیتِ فرهنگ واز جانبِ دیگر معنای آن را موردِ کاوش قرار می دهد.

 فلسفۀ فرهنگ حوزۀ مطالعاتی نوپایی است که در سدۀ بیستم و به دنبال بحران هایی که شرایط زندگی انسان ها را تحتِ تأثیرقرار داده بود مطرح گردیده ودر دوران معاصر اهمیتِ بسیار یافته است. این حوزۀ مطالعاتی برآن است تا با شناخت، بررسی و تحلیل فرهنگ، به مثابۀ اصلی ترین جنبۀ وجودِ انسان، در حکم پاسخ به انتظارِ زمانه عمل کند و با ارائۀ الگو های جدید، به انسان ها در شکل دهی هرچه بهتر زیستِ جهان فرهنگی آنها و بیرون رفت از بحران، انسانیت را یاری رساند.

 در این نوشتار، افزون بر ارائۀ تعریف از فلسفۀ فرهنگ و تبیین رویکرد های آن، زمینه های شکل گیری و چرایی پیدایش آن را نیزبررسی می نمایم، بهادامۀآن تاریخچۀ کوتاه شکل گیری فلسفۀ فرهنگ و شرح اجمالی اندیشه های برخی از اندیشمندانِ معطوف به این حوزه و نیاز به مطرح نمودن آن می پردازمو سرانجام نتیجه خواهم گرفت.

 

 واژگان کلیدى: فلسفۀ فرهنگ، تجربۀ میان فرهنگی، وضع مدنی، دیالوگ، منطق تفاوت، تنوع، افق باز.

سید حسین اشراق 

 

نظریۀ گفتگومندی و مسئلۀ “دیگری”

  چکیده:

  گفتگومندی ( دیالوگیزم ) به گونۀ که امروزه موردِ توجه تحلیلگران و منتقدان ادبی، هنری، فلسفی و فرهنگی قرار گرفته، بواسطۀ میخائیل باختین نظریه پردازِ ادبی و فیلسوف روسی از آغاز سدۀ بیستم مطرح گردیده است. نظریۀ که تأثیرِ پر رنگِ جامعه در شکل گیری شخصیت انساني را مهم می شمارد و بر نقش زبان در امرِ گفتگومندی تأکید می کند. از این منظر، گفتار همیشه با گفتار يا گفتارهاي ديگر در ارتباط است، همچنان در صورت بی اعتنایی به حضورِ “ديگری” جهانِ شخص موازنه اش را از دست می دهد و یک سویه می شود، به همین جهت جدی انگاشته شده است که:”زيستنِ بدونِ گفتگو و منهای پذيرشِ تأثیرات از تعامل با ديگران در زندگي خود ناممکن است، آموزۀ که تأکید می کند اجتماع با ظهورِ شخصِ دوم آغاز مي شود، مفهومي که باختین از آن به عنوان “پذيرش تقدم منطقي بیناذهني  بر ذهنیت ” یادآوری می کند و شناختِ جهان بواسطۀ انسان را محصول نسبت با “ديگری” می شناسد.

 در نظریۀ گفتگومندی، شناخت و ادراک ما از جهان محدود به “موقعیت” است، برای گسترش شناختِ خود و نزديک شدن به ادراک پرمایه بايد با “ديگری” واردِ گفتگو شويم و نگاهِ او را به نگاهِ خود افزود نماییم، به همین جهت “هیچ چیز و هیچ کس نمي تواند در حالت انفرادی به معنا دست يابد” تا آنجا که “حقیقت ها نیز خارج از روابط انساني وجود ندارند.

 

 

واژه های کلیدیگفتگومندی، من، دیگری، چند صدایی، معنا، معرفت، بینامتنیت.

                  سید حسین اشراق

 

 

فلسفه و افق گفتگو های نقادانه در افغانستان

 

 

این متن به بهانة روز جهانی فلسفه نگاشته شده و در ۲۹ قوس۱۳۹۲ در سایت  BBC منتشر شده است.

 

                در صورتیکه جایگاه بخشیدن به “تفکر” و “فعالیت فلسفی” مورد توجه قرار گیرد و  ارج نهادن به “معرفتِ بنیادین” که روح جامع وکُلی دانش ها و نگهدارندة آنهاست پُر اهمیت تلقی شود افزون بر اینکه علوم را جان می بخشد و شکوفا می کند، “کثرت” را با “وحدت” در می آمیزد و مصداق دانشگاه را می آفریند، مفهومی که سید جمال الدین افغانی در سخنرانی معروف اش ” لکچر در تعلیم وتربیت” آن را “روح فلسفی”  نامیده است که ظرفیتِ “استنتاج نتایج علوم” را دارد، “طُرُق لایقه” را نشان می دهد و رهایی از “تنزل” ملت ها  را تضمین می کند، در غیر آن “امتناع از تفکر”، رونمایی حقیقت را رؤیایی و “خوابِ خِرَد” را سنگین و سنگین تر خواهد نمود، چانچه در پرسش و پاسخِ  بهلول نیز آمده است: گفتند: سنگینی خواب را سبب چه باشد؟  گفت: “سبک بودنِ اندیشه، هر چه اندیشه سبک باشد،  خواب سنگین گردد“…! ..

 

 

 

https://www.bbc.com/persian/afghanistan/2013/11/131120_mar_un_philosophy_da


سید حسین اشراق

 

 

ما و جستجوی نا تمام توسعه و تجدد

 

 

 

  چکیده:

   توسعه را اندیشمندان به لحاظ تبارشناسی با تمدن های باستان ربط می دهند و در اشارت ها و بشارت های مربوط به سعادت و فضلیت جستجو می کنند، اما مفهوم جدیدِ آن را می شود در دل تجدد پیدا کرد و از تجربه ها و مدل های متنوع آن سخن گفت.

  از توسعه به مثابة روند شکوفایی قابلیت ها و فرصت ها یادآوری می شود، روندی که جوامع از آن گریزی ندارند. مناسبترین راه برای باروری این تجربه در نظر گرفتن نیاز ها و خواسته های اجتماعی است.

  تجربة توسعه فراز و فرود هایی را پشت سر گذاشته و چشم انداز هایی گوناگون برای ارتقای کیفیتِ زندگی بوجود آورده است، این امر نشان می دهد که روایت های کلان و یکسان نگر نه تنها راه حل پایدار برای تغییر را رقم نمی زنند بلکه بحران های گوناگون را نیز بوجود می آورند. امروزه بحثِ توسعه با آزادی و عدالت، رشد اقتصادی و رعایتِ ارزش های شهروندی گره خورده و بر جنبه های پایداری آن عطف توجه بیشتری می شود.

   در افغانستان از همان آغاز بویژه دوران شاه امان الله تا حالا جستارِ توسعه و تجدد، از یک طرف با موانع ناشی از عقب ماندگی مواجه است و از جانبِ دیگر ساده انگارانه و نارسا مطرح گردیده و همچون جستجوی ناتمام در قالبِ مدرنیزاسیون خود را نشان داده است، اما برای تغییرِ وضعیت بایستی بر امرِ حکومتداری خوب، توسعۀ پایدار انسانی و تقویتِ حوزۀ عمومی در هماهنگی با گوهرِ معرفتی مدرنیته و محتوای فلسفی تجدد، تأکید صورت گیرد.

 

واژه های کلیدی:  توسعه، تجدد، آزادی، عدالت، رشد، حکومتداری خوب، حوزة عمومی .

       سید حسین اشراق

 

فرایندِ اعتماد سازی و تأثیرات آن بر روند دولت ملت سازی در افغانستان

  

چکیده:

  “اعتماد” از ابعادِ مهمِ “سرمایة اجتماعی ” به شمار می رود، بهمین جهت از آن به عنوان بستر همگرایی عامل های تحولات اجتماعی نام برده می شود، عملیة “اعتماد سازی” زمینة این را بوجود می آورد تا همپذیری در روند توسعه شکل بگیرد و تعاون همگانی مهمترین چرخة آن یعنی “دولت- ملت سازی ” را به حرکت در آورد.

  “اعتماد سازی” نقطة عزیمت احترام به یکدیگر برای به رسمیت شناسی و ارج گذاری متقابل شهروندان در جهت ترسیم خطوط آیندة مشترک است، این وضعیت در جهتِ شکل گیری آیده های جمعی معطوف به “هویت ملی” نیز ممد واقع می شود و زمینة پیشرفتِ پروسه یا پروژة “دولت- ملت سازی” را بوجود می آورد.

 امروزه بحث بهروه وری از “سرمایة اجتماعی” که جانمایة آن را “اعتماد” تشکیل می دهد در جهت تحولات متنوع از جمله “دولت- ملت سازی” به گونة جدی مطرح شده است، جا دارد رابطة آنها را تبیین نمود و ضرورت به کارگیری آن در افغانستان را مورد تأکید قرار داد.

 

واژگان کلیدی:  اعتماد، سرمایة اجتماعی، دولت- ملت سازی، كنش جمعي، پایداری تعاون، حق داوری برابر، مسئولیتِ اخلاقی.

عصمت الله کهزاد

 

مفهومِ ایثار؛ مسیح، لوتر و گاندی

 

 چکیده:

 ایثار حاصل خودآگاهی و بصیرتِ وضعیت و شخصِ ایثارگر از هر دو وضعیت است. به بیان دیگر، از یک‌ سو ایثارگر به بنیادهای هر دو وضعیت آگاه است و، از سوی دیگر، به این امر نیز واقف است که گذر از اولی به دومی تنها از طریق “رویدادِ ایثار” ممکن است. ایثار همانا تعلیقِ تمامی سازوکارهای موجود است. برای همین “رویدادِ ایثار” آغازِ یک “دروۀ جدید” در حیاتِ یک ملت است. از مسیح تا لوتر، از لوتر تا گاندی، ما شاهد دورۀ جدید در حیات ملت‌ ها هستیم. ضرورتِ دیگر رویدادِ ایثار افول ارزش‌ های اخلاقی و بحران معنوی است. تعلیق سازوکارهای موجود به ‌معنای تعلیق ارزش‌ های افول‌یافته نیز هست. رویدادِ ایثار گویی قلبِ وضعیت موجود را می‌شکافد و راهی به ورای آن باز می‌کند. به یک معنا می‌توان به رویداد ایثار نامِ “انقلاب” داد، منتها با این تفاوت که ایثار انقلاب در ارزش‌ها است و در دل‌ها اتفاق می ‌افتد. البته این بدین معنا نیست که اثرات آن در دل‌ها خلاصه می‌شود، بلکه چنان‌که مورد مسیح، لوتر و گاندی نشان داد به تدریج جامعه را به تمامی دگرگون می‌کند.

واژگان کلیدی: ایثار، آزادی‌، ایمان، بحران معنوی، قدرت، خشونت، نیروی محبت.

سید حسین اشراق

 

قرار داد اجتماعی: واگذاری یا کار گزاری؟

 

 چکیده:

 امروزه اندیشۀ  فرمانروایی مبتنی بر رضایتِ اعضای جوامع انسانی مقبولیت عام یافته که اساس توجیه نظریۀ “قرار داد اجتماعی ” را تشکیل می دهد .

 طرح اصل “رضایت” در جوامع امروزی در حقیقت تجلی اندیشۀ “قرارداد اجتماعی” است که از یک طرف زمینه های مشارکت شهروندان برای تصمیم سازی های ملی را بوجود می آورد و از جانبِ دیگر سپهرِ مشروعیت نظام های سیاسی را از پایداری برخوردار می نماید.

 در دوران جدید مفهومِ “رضایت” در چهار چوب “قرارداد اجتماعی” زمانی موردِ مباحثات دامنه دار قرار داده شد که پذیرش فرمانروایی جنبه های تأویلی جدیدی به خود گرفت، قرائت های مناقشه برانگیزی به وجود آورد و پرسش های بنیادی را در حوزه های سیاسی اجتماعی مطرح کرد.

  هدف از بحث حاضر این است تا صحه گذاشته شود که سامان سیاسی جوامع نیازمندِ “قرارداد اجتماعی” است، البته قرائت های مبتنی بر “قرارداد اجتماعی” در مسیرِ تاریخ و در حوزۀ فلسفۀ سیاسی یکسان نبوده و نیست، و من مطرح ترین گرایش های آن را به اجمال د راین نوشتار مطرح نموده ام .

 توماس هابس با اذعان بر”قرارداد اجتماعی” و اسطوره زدایی از شکل گیری حاکمیت، انتقال حقوق جامعه به دولت ( لویاتان ) را مورد تأیید قرار داده است که دارای گوهرِ تمامیت خواهانه است، اما در برابر آن جان لاک قرار دارد، کانون اصلی نظریۀ لاک را تحدید خودکامگی “قدرت” تشکیل می دهد، رویکردِ حکومت نیز از نظرِ او کارگزارانه است، بدون شک اندیشه های”لاک” در رابطه با نقش حکومت ها، مشروعیت آنها را منوط به “رضایت” جامعه می داند، رویکردِ سودمندی گرای که پس از آن بواسطۀ راولز در قالبِ “نظریۀ عدالت” تحول پیدا کرده است.

 دیدگاه های راولز بر بنیادِ “قرارداد اجتماعی” گذاشته شده است، اما با این تفاوت که ایشان اصلِ “نفع متقابل” را مطرح نمی کند، بلکه نظریۀ “عدالت” را در محورِکار خویش قرار داده و خواهان دولتِ “عادل” با روح مساوات طلبانه است .

 در نظریۀ راولز اصل “رضایت” به تنهایی کافی نیست، بایستی اصل “عدالت” را نیز جدی گرفت، مفاهیم بالا این استنباط را به دست می دهد که دولت های “مشروع” افزون بر اینکه از پشتوانۀ “رضایت” برخوردار باشند، بایستی اصلِ “عدالت” نیز به مثابه راهنمای عمل آنها در محور کار قرار گیرد، در غیر آن “حقانیت” شان مخدوش خواهد شد.

واژگان کلیدی: قرار داد اجتماعی،  واگذاری ، کار گزاری، رضایت، عدالت، مشارکت، مشروعیت.

سید حسین اشراق

 

جستاري در بابِ مشروعيت

 

 چکیده:

  مشروعيت توجيه حق کاربستِ قدرت برای تأمین حاکميت است، دولت‌ ها هنگامي مشروعيت پيدا مي‌کنند که فرمان و اطاعت، توأم با “حق” و “خیرتلقي گردند، در غيرِ آن ادامة قانوني حياتِ آنها با اِشکال جدي مواجه گرديده و پشتوانۀ دوام و منبع قوام شان را تحتِ عنوان ” غصب” از کف مي ‌دهند.

  تمامي فلسفه‌ هاي سياسي که طرح انديشه‌ براي نظام‌ هاي حکومتي را از مباحثِ اساسي خويش تلقي نموده، مسئلة مشروعيت را در کانون آن جا داده و رفعت قابل ملاحظۀ برايش قايل شده اند.

  همان ‌گونه که دوام، قوام و محبوبيتِ هر نظام سياسي پیوندِ استوار با جنبه‌ هاي مشروعيتِ آن دارد، هبوط و سقوط دولت‌ ها نيز با از دست رفتن مشروعيت آنها به وقوع مي ‌پيوندد، به همین جهت گفته می شود که هر نظام سياسي به توجيه نياز دارد و توجيه بايستي از حقانيت و کار‌آمدي آنها ناشي شود و اين توفيق بزرگ در صورتي به دست خواهد آمد که از يک سو بالايي‌ها و پائيني‌ ها داراي ارزش‌هاي مشترک و همگرا باشند و از سوي ديگر کارگزاري حاکمان بر مبناي “قرارداد”، “خدمتگزاری” و “پاسخگویی” استوار شده باشد.

  تأکيد مي‌شود که پاسخگويي به نيازهاي اساسي جامعه در عرصه ‌هاي تأمين صلح و آزادي، توسعه و عدالت بهترين کمک براي کفايت و کارآيي نظام‌هاي سياسي است که توجيهي براي ادامۀ حيات شان که همانا مشروعيت است را به وجود آورد، در غيرِ آن سخن گفتن در رابطه با مشروعيت گزافۀ بيش نخواهد بود.

 

واژه های کلیدی: مشروعیت، رضایت، کارآمدی، حق، خیر، قرارداد، خدمتگزاری، پاسخگویی.

  سرو رسا رفیع زاده 

 

 

                             مولوی و گفتمان پلورالیسم دینی

 

 چکیده:

 پلورالیسم دینی یکی از مباحث جدی در حوزۀ پژوهش‌های دینی است که از نیمۀ دوم قرن بیستم در میان پژوهشگران دینی مورد بحث و توجه زیادی قرار گرفته است. در این رویکرد بر مسئلۀ نجات و زندگی مسالمت آمیز میان پیروان ادیان مختلف تاکید می‌شود و مردم را به این امر تشویق می‌کند تا حقیقت مطلق و نجات و رستگاری را منحصر به یک دین و آیین ندانسته بلکه آن را در میان ادیان مختلف مشترک بدانند. بدین معنی که شرایع گوناگون، جلوه‌های مختلف و متنوع حق اند و بنابراین همۀ ادیان بهره‌ای از آن دارند و در نهایت به رستگاری و نجات دست می‌یابند. مبدع این نظریه، جان هیک است که باور دارد ادیان مختلف، تفسیرهای متفاوت و معتبری از واقعیت نهایی هستند و حقانیت و نجات‌بخشی در انحصار هیچ دینی نیست و همۀ ادیان از این دو سهم و بهره‌ای دارند. هرچند که این نظریه، رویکردی جدید در حوزۀ مطالعات دینی است که در غرب مطرح شده، ولی هیک  خاستگاه نظریۀ خود را شرق اسلامی دانسته و در طرح مباحث پلورالیسم دینی به آراء و دیدگاه‌های عرفای مسلمان به خصوص مولوی استناد می‌کند. توجه مولوی به وحدت وجود و تشویق مخاطبان به تسامح جهت همزیستی مسالمت‌آمیز، وی را به عنوان یکی از چهره‌های کثرت‌گرا در میان اندیشمندان حوزۀ پلورالیسم دینی در جهان مطرح کرده است.

 یکی از اهداف پلورالیسم دینی ایجاد مدارا و تساهل در میان پیروان ادیان گوناگون برای زندگی مسلامت‌آمیز و اجتناب از جنگ و خونریزی است که در آراء و اندیشه‌های مولوی بسیار برجسته است. این مقاله به دیدگاه‌های کثرت‌گرایانۀ مولوی در دین پرداخته و آرادء و دیدگاه های وی را با مبناهای نظریۀ پلورالیسم دینی مقایسه کرده است. نتیجۀ این پژوهش نشان می‌دهد که دیدگاه‌های تساهل‌گرایانۀ مولوی بر نظریه‌پردازان پلورالیسم دینی در غرب اثر داشته است.

 

کلید واژه: پلورالیسم دینی، مولوی، مثنوی، دین، هیک، خدا، واقعیت.                         

پروفیسور گورمیندر بامبارا

برگردان : صابره اعتبار 

 

مدرنیته های چندگانه یا پیوند های درونی جهانی:

شناخت پسااستعماری جهانی

 

 

 پیدایش استعمار، یکی از برهه های تعیین کننده در تشکیل جهان معاصر بوده است: هم جهانِ خاصی ایجاد نموده و نیز الگوهایی شناختی برای درک و فهم آن پایه گذاری کرده است؛ با این حال، اين موضوع در بیشتر مباحث جامعه شناختی در خصوصِ مدرنیته از قلم افتاده است. در روزگار اخیر، اهمیتِ روزافزون به پدیده های جهانی داده شده است. اذعان به پیچیدگی ناشی از جهانی شدن و و وابستگی متقابل، نظریه پردازان را برآن داشته است که تا ادعا نمایند که رویکردِ جدیدی به مدرنیته ضروری است، از همین رو تغییر از مسیرِ واحدِ مدرنیته به مدرنیته های چندگانه توصیه شده است. با این حال، من استدلال می کنم که به تحلیل دقیقتری نیاز داریم: تحلیلی که مفروضاتِ اساسی را که این گفتمان ها و کنش ها بر آن استوار گردیده، دوباره ارزیابی کند، تحلیلی که به استعمار و سایر ارتباطات متقابل در یک تحقیق اجتماعی واقعاً جهانی می ‌پردازد.

 

واژگان کلیدی: جهانی شدن، مدرنیته، مدرنیته های چندگانه، استعمار، پسااستعمار،  مدرنیزاسیون تکاملی، گونه گونی فرهنگی .

     سید حسین اشراق

پدیدار شناسی گفتمان

 

گفتمان  به معنای مجموعۀ از قواعد، ضوابط و معانی در قالب نظام ساختارمندِ معرفتی در یک زمینۀ زبانی است که بر تمامی جوانبِ حیات اجتماعی غلبه می نماید و بازیگران از طریق آن جهان را درک و فهم می کنند. در واقع گفتمان نوعی ارتباط یا مفاهمۀ زبانی است که شکل آن را اهدافِ اجتماعی اش تعیین می کند و عملِ برخاسته از آن سخنِ سامان یافته و معنای جهان اجتماعی را به نمایش می گذارد و بر می سازد.

  نظریۀ گفتمان با وجود اینکه ریشه در دیدگاه ها و سنت های نظری گذشته دارند، اما رویکرد نسبتاً جدید در تحلیل های بین رشته ای  علوم اجتماعی است.  این نظریه  با وجودِ اینکه از زبان شناسی دِ سوسور و مردم شناسی لویی اشتراوس آغاز می شود اما با اتکا به دیدگاه های انتونیوگرامشی و لویی التوسر واردِ مرحلۀ مهمی گردیده و با تأثیر پذیری از تأویل گرایی و هرمنوتیک با نظریه پردازی های دانشمندان پسا مدرن مانند میشل فوکو، ژاک دریدا و غیره منطق و صورت بندی های جدید را می آزماید و برای تحلیل شکل گیری هویت ها در جوامع کارآیی خود را نشان می دهد، از همین رو این نظریه در فهم روابط اجتماعی و چگونگی تحول آنها برای فرآیند های اجتماعی، سیاسی مانند تضاد ها و کشمکش ها میان “نیروهای غیریت ساز و مقاومت آفرین” در جهت شکل گیری معنای اجتماعی نقش کانونی قایل است.

 با توجه به اینکه در نظریۀ گفتمان بیشتر به شرح و بسط فرضیه های فلسفی و مفاهیم نظری عطف توجه صورت گرفته است اما مطالعات تجربی که بر اساس چار چوب نظری آن بنا شده نیز در حال ظهور اند.

واژگان کلیدی: گفتمان، قدرت، مفصل بندی، هژمونی، امکانیت، بی قراری، وجه استعاری.

دکتور عزیز آریانفر

 

هرمنوتیک چیست؟

 

چکیده :

از دیر باز، در محافل و انجمن های اندیشمندان و دانشوران، پرسشی مطرح است مبنی بر این که : هرمنوتیک چیست؟؛ علم است، هنر یا فلسفه؟ روش یا شیوه و اسلوبی است برای فهم و درک حقایق یا معرفت و شناخت انفرادی و مجرد و یا هم تفسیر و تعبیر و تبیین و…؟.   پاسخدهی به این پرسش ها سخت دشوار است. زیرا تلاش برای دادن هر گونه پاسخ به این پرسش ها، پرسش های بیشر و بیشتری را بر می انگیزد. مانند اژدهای افسانه یی هفت سر کوه قاف که با بریدن هر سر آن، هفت سر دیگر می روید!. در یک سخن، با دریای ژرف و بیکرانی رو به رو می باشیم که هر چه در آن ژرفتر و یا دورتر برویم، نه به ته آن می رسیم و نه به کرانه های دور دست آن سوی افق آن ره می گشاییم. به سخن دیگر، در افق دید ما سرابی جلوه گر است که به هر پیمانه که تندتر و شتابان تر به سوی آن بتازیم، به همان پیمانه از چشم ما دورتر و دورتر می رود و سر انجام هم ناپدید می شود و هیچگاهی هم دسترس نخواهد گردید.

 با این حال، باید تلاش خود را در هر صورت انجام بدهیم. هر چند در درازای تاریخ فرهیختگان و فرزانگان بسیاری کوشیده اند، چنین مهمی را انجام بدهند.

 یکی از تلاش های بسیار ارزنده در این راستا در کشور ما، کتاب جناب آقای استاد سید حسین اشراق است که به شیوۀ بسیار دلنشین و دلپذیر کوشیده اند برای نخستین بار تصویر تمام نما و روشنی از هرمنوتیک و جلوه های آن در عرصه های گوناگون با نثر بسیار شیوا و رسا پرداز نمایند.

 

واژگان کلیدی: هرمنوتیک، پیام، حکمت ، معرفت، تفسیر، تأویل، حدیث فهم.