در بارۀ فلسفة علوم اجتماعی

معرفی کتاب

در بارۀ فلسفة علوم اجتماعی

 

   کتابِ  “دربارۀ فلسفة علوم اجتماعی”  اثر پروفیسور سید حسین اشراق است که در زمینۀ مباحثِ مربوط به فلسفۀ علوم اجتماعی از آغاز تا دروان معاصر به رشتۀ تحریر درآورده است.

 فلسفة علوم اجتماعی  مبنای انتقادی و اساس راهبردی برای مطالعة منطق و متد های علوم اجتماعی است، اين گرايش، بحث های بنيادي در بارۀ ماهیتِ علوم اجتماعی را دامن می زند و پرسش ‌های فلسفی پیرامونِ نگرشِ های گوناگون نسبت به جهانِ اجتماعي را مطرح می کند، همچنان بنیاد هایی را در جهتِ دستيابي به فهم و تفسیرِ فلسفی در رابطه با تبیین جستار ها و پاسخ به پرسش ها در قلمرو علوم اجتماعی فراهم می نماید

   نخستین پرسش در این حوزه، نسبت میانِ “علوم اجتماعی” و “علوم طبیعی” است، با این طرح که :”آیا علوم اجتماعی چیزی از جنسِ علوم طبیعی است؟ و روش ‌هایی که در علوم اجتماعی ما را به سوی معلومات هدایت می‌کنند، همان روش‌های علوم طبیعی باید باشند”، پرسشِ محوری که” قرن ها جدال برانگیز بوده و اکنون نیز از دامنة آن کاسته نشده است”.

   پرسشِ‌ بالا در حقیقت نقطة عزیمتِ فلسفة علوم اجتماعی در دورانِ جدید است، دورانی که پیروزی های شگفت انگیزِ علوم را به ارمغان آورده و از شأن و شکوه برخوردار شان نموده است، بنابراین بدیهی می‌نمود که دانشمندانِ علوم اجتماعی “برای تثبیتِ مشروعیتِ رشتۀ علمی شان و تدوینِ بنیان های روش شناختی آن در جستجوی روش های موفق علوم طبیعی در علوم اجتماعی باشند” و از واژة “علم” برای دفاع از حیثیتِ موضوعاتی که بدانها می پرداختند بهره ببرند،  رویکردی که در واقع نخستین مسائلِ فلسفة علوم اجتماعی را دامن زده است.

  اگوست کنت  که جامعه‌شناسی را نخست “فیزیک اجتماعی” خوانده بود، از کشفِ “قوانین بنیادی تحول بشری”( آرون، 1382: 94 )، همان گونه که نیوتن  قوانینِ حرکت را کشف کرده بود سخن به میان آورد، به گمان او “رفتارهای اجتماعی انسان ها از قوانینی پیروی می کنند که با شناسایی آنها می توانیم علت ها را بیابیم و خود را با آن هماهنگ کنیم”( ادیبی و انصاری، 1383 : 59 )، اما آیا به راستی انسان ها همچون موجوداتِ غیرجاندار پیروِ قوانینی هستند که خود از آنها بی‌خبر اند و یا با آگاهی از قوانین، امکانِ چالش با آنها را ندارند؟، در این صورت اختیارِ انسان ها و توانایی انتخاب آنها را چگونه می توان توجیه نمود؟، گذشته از این، چگونه حیاتِ اجتماعی انسان هایی را که متفاوت از ما زندگی می کنند تبیین کرد؟، همین پرسش‌ها “علم گرایی” پوزیتیویستی را با بن بست مواجه نمود و این طرزِ نگاه را تقویت کرد که: زندگی آدمیان زیرِ تأثیر معنا هایی شکل می‌گیرد که بدون فهمِ آنها، رفتارِ انسان ها غیرِ قابل توضیح خواهد ماند، به همین خاطر است که هرگز یک لاادری  نخواهد توانست بدونِ فهمِ افق فرهنگی، رژیم زبانی و نماد های موردِ استفادة یک عارفِ وحدتِ وجودی، نگاه و رفتار او را توضیح دهد؟، در این باب قایلان به جدایی علوم طبیعی و اجتماعی مرز میانِ “شیء و شخص “( تودوروف، 1393: 37 ) را جدی می انگارند و بر این نکته تأکید می کنند که بدون راهیابی به دنیای ارزش ها، توضیح رفتارِ انسان ها دچارِ کمبودی خواهد بود، آنها استدلال می کنند که “هدفِ علوم اجتماعی، فهم و نه تبیینِ رفتارِ اجتماعی انسان هاست”( لیتل ، 1386: 116).

    بحثِ عمدة دیگری که در قلمروِ فلسفة علوم اجتماعی مناقشه برانگیز و پرجاذبه است به “فاعل شناسا” مربوط می شود، این موضوع از جستارِ فلسفی “علم یقینی چیست و چگونه حاصل می‌شود؟” نشأت گرفته است.

   در دوران مدرن اندیشه های کانت  این آموزه را تقویت نمود که “علوم طبیعی بر پایه های استواری بنا شده ‌اند”، به موازات آن “علوم اجتماعی” نیز با الگو قرار دادنِ آن در پی تثبیت شأن و جایگاه خودش بود، اما با آغازِ قرن بیستم و آشکار شدنِ سستی آن پایه ‌های به ظاهر استوارِ”علوم طبیعی”، مواضع “علوم اجتماعی” نیز دچار تزلزل گردید تا آنجا که: “دیگر تلاش برای نشان دادنِ شباهتِ علوم اجتماعی و علوم طبیعی بیهوده به نظر می‌ رسید”( فی، 1384: 10 ) .

  ریشة تردید نسبت به آن پایه‌ های”موهوم”(دولا کامپانی، 1382: 33) و به ظاهر استوارِ “شباهت ” را می توان در آراء اندیشمندانِ اواخرِ قرنِ نوزدهم یعنی مارکس ، نیچه  و فروید  جستجو نمود، موضوع به آنجا برمی گردد که کانت با تغییرِ کانونِ شناسایی از “ابژة شناخت” به “فاعل شناسا”، نظمِ موجود در طبیعت را به مقولاتِ ذهنی مربوط دانست، اما مارکس، نیچه و فروید از روندِ دیگری سخن به میان آوردند، آنها مطرح نمودندکه معرفتِ بشری متأثر از علایق، منافع و غرایزِ انسانی اند، این اندیشة محوری به شیوه ‌های گوناگون در آراء فیلسوفان قرن بیستم هنایشِ عمیق برجای نهاد و رؤیای فلسفه به عنوانِ علمِ دقیقِ در معنای راسلی و هوسرلی را با تردید روبرو کرد، به گونة مثال دیلتای   نقدِ عقل تاریخی  و فهمِ معنا در بسترِ تاریخ و تجربۀ زیسته را مطرح نمود،پیر دوئم  با تزِ “نظریه بار بودنِ مشاهده” این مسئله را برجسته کرد که “با استفاده از نظریه، مشاهده را تفسیر می کنیم”(گیلیس، 1381: 165)، ویتگنشتاین  [متأخر] از تأثیرِ بسترِ اجتماعی بر تجربه سخن گفت و  با طرح نظریۀ “بازی ‌های زبانی” بر این نکته پا ‌فشرد که “معرفت یک امرِ اساساً اجتماعی است”( تریگ، 1384 : 50 )، توماس کوهن  با قیاس ناپذیری پارادایم ها این آموزه را مطرح ساخت که ترم های تیوریک تنها در چارچوبِ فرضیه ها و  روش های منجر به آن، معنا دار و قابل تعریف می شوند، پیتر وینچ  جستارِ تمایزِ جدی میانِ اشیاء فکری با اشیاء فیزیکی را واردِ گفتمانِ فلسفۀ علوم اجتماعی کرد و روی باسکار  معرفت را یک عملِ اجتماعی خواند و بحثِ ساختار/ کارگزار را با این استدلال که جامعه و اشخاص سطوح متمایز اند- هر دو واقعی- اما با یکدیگر وابسته و در تعامل با هم قرار دارند، ارائه نمود؛ اندیشمندان پست مدرن پرداختن به تبارشناسی دانش و قدرت را مهم انگاشتند و از ناکارآمدی روایت های کلان سخن به میان آوردند و سرانجام گفتمان فمینیستی نیز رابطۀ جنسیت و معرفت را در کانون مطالعات اش قرار داد.

  همۀ این بصیرت ها زمینه سازِ این استنباط شده اند که دیگر نمی‌توان پیوندِ عمیقِ “معرفت” و زمینه‌ های اجتماعی و تاریخی آن را نادیده انگاشت و از امکانِ معرفت ‌شناسی بدونِ جامعه‌شناسی معرفت و درکِ فضای پارادایمی و هرمنوتیک سخن به میان آورد.

 اینک که تأثیرِ “نظریه” بر “واقعیت” بحثِ نسبت میانِ معرفت و عینیتِ زندگی اجتماعی اما با رویکرد های متفاوت را بوجود آورده است، زمینۀ ظهورِ جریان های متفاوتِ فلسفی معطوف به علوم اجتماعی را نیز دامن زده است، چیزی که در این متن به آن پرداخته شده است.

 کتابِ “در بارۀ فلسفة علوم اجتماعی” در   436 صفحه و هفت فصل تدوین شده است.

فصل های کتابِ “در بارۀ فلسفة علوم اجتماعی” قرار ذیل اند:

پیشینه و زمینۀ فلسفة علوم اجتماعی  

سنتِ انتقادی و فلسفۀ علوم اجتماعی

پسا پوزیتیویزم و گذار از رویکردِ اثباتی

چرخش تفسیری در علوم اجتماعی: هرمنوتیک

ریالیزم انتقادی  و اصل رهایی بخشی

علوم اجتماعی پست مدرن

فمینیزم: تأثیر عوامل اجتماعی بر معرفت

 

 

منابع:

آرون ریمون (1382).  مراحل اساسی سیر اندیشه در جامعه شناسی، ترجمه باقر پرهام،  چاپ ششم، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.

 ادیبی حسین وعبدالمعبود انصاری( 1383).  نظریه های جامعه شناسی، چاپ دوم، تهران: نشر دانژه.

 تریگ راجر ( 1384 ).  فهم علم اجتماعی، ترجمة شهناز مسمی پرست، تهران: نشر نی.

راین آلن ( 1383).  فلسفة علوم اجتماعی، ترجمة عبدالکریم سروش، تهران: مؤسسه فرهنگی صراط.

 فی برایان ( 1384).  فلسفة امروزین علوم اجتماعی، ترجمة خشایار دیهیمی، تهران: انتشارات طرح نو.

لسنف  مایکل ( 1377).  فلسفة علوم اجتماعی، ترجمة همایون همتی، مجلة کیهان فرهنگی، شمارة 148، آذر و دی، تهران: نشرکیهان.

لیتل دانیل ( 1386). تبیین در علوم اجتماعی؛ درآمدی بر فلسفه علم الاجتماع، ترجمة عبدالکریم سروش،تهران: مؤسسه فرهنگی صراط.

 

 

 

 

شناسنامۀ کتاب:

نام کتاب: در بارۀ فلسفۀ علوم اجتماعی

نویسنده: پروفیسور سید حسین اشراق

ناشر: مؤسسۀ مطالعات و تحقیقات نبراس و انتشارات عازم

محل نشر: کابل، افغانستان

تاریخ نشر: 1397