هرمنوتیک و پایان ناپذیری سلسله تأویل

هادی میران

شاعر افغان مقیم سوئد

نشر شده در سایت بی بی بسی

۱ اسفند ۱۳۹۲ – ۲۰ فوریه ۲۰۱۴

 

معرفی کتابِ

هرمنوتیک و پایان ناپذیری سلسله تأویل

 

  سید حسین اشراق، نویسنده و پژوهشگر افغان، کتابی به نام “هرمنوتیک و پایان ناپذیری سلسله تأویل” به نشر رسانده که در نوع خود اولین تحقیق نظام‌ مند علمی پیرامون دانش هرمنوتیک در جامعۀ علمی افغانستان است که پیدایش هرمنوتیک را همراه با تحول و تکامل آن در شش فصل به بحث گرفته‌است. این اثر بدون تردید یکی از معدود کارهای پژوهشی در افغانستان است که با رعایت قواعد مسلط بر نظام تحقیق به نشر رسیده است.

  در فصل اول کتاب، نویسنده به سابقه هرمنوتیک و تعاریف متفاوتی که از آن تا اکنون صورت گرفته‌ است، می‌پردازد و نظریات گوناگونی را که در این زمینه مکتوب شده، در یک زنجیرۀ تعاملی مورد بحث قرار می‌ دهد. به نظر وی سابقه هرمنوتیک را میتوان در متون هرمنوتیسم در مصر باستان ردیابی کرد که نه تنها در آثار عرفانی و فلسفی بلکه در کسوت اندیشه و جنبشهای اجتماعی، فرهنگی و نگرش های دینی بر سرنوشت اندیشه بشری اثر گذاشته ‌است. اما وظیفه هرمنوتیک در یک چشم‌انداز کلی، تأویل متون نوشتاری، گفتاری، پیام ‌ها، نشانه ‌ها، رویداد ها و رمز‌گشایی به منطور فهم بهتر یک اثر دانسته می‌شود.

  نویسنده با مراجعه به هومبولت، فیلسوف و زبان‌شناس آلمانی، زبان و اندیشه را دو عنصر یک پارادایم می‌داند که در تعامل مشترک، سیطره انسان را بر جغرافیای هستی قایم ساخته و دنیای انسانها را شکل می‌ بخشد. از این چشم‌انداز هرکس به اندازه ظرفیت زبان خود می‌اندیشد و بیرون از ظرفیت زبانی خود نمی‌تواند با پدیدههای هستی در تعامل قرار بگیرد.

  در فصل دوم کتاب، هرمنوتیک مدرن، جغرافیای جدید و افق ‌های تازه آن مورد بحث قرار گرفته‌ است. در این فصل نویسنده با مراجعه به اندیشه ‌های فردریک نیچه و نفی مطلق‌گرایی، ویتگنشتاین و بازی‌های زبانی، هایدگر و تحلیل زمان‌مند، گادامر و هرمنوتیک به مثابه نگرش‌های چند بعدی و همچنین با مراجعه به اندیشه‌های هابرماس، ژاک دریدا، پل ریکور، رولان بارت، ولفگانگ آیزر و هانس روبرت که در عرصه هرمنوتیک به اندیشه‌ورزی پرادختهاند، ابعاد و لایه‌های متفاوت اندیشه و نگرش هرمنوتیکی را به بحث گرفته و تصویر روشنی از فهم هرمنوتیک مدرن ارایه داده‌است. در این فصل، نویسنده بیشتر روی اندیشه‌های گادامر تمرکز کرده که یکی از نظریه‌پردازان تأثیر‌گذار در این عرصه می ‌باشد. زمان‌مندی فهم، تاریخ‌مندی فهم، حلقه‌ای بودن فهم، ادغام افق‌ها، کاربردی بودن فهم، تکثر معنی متن، بازی بودن فهم و پایان ناپذیری تأویل، عناصر مهم یک پارادایم اند که چهارچوب نگرش و دانش هرمنوتیکی گادامر را شکل بخشیده ‌اند.

فصل سوم کتاب، به هرمنوتیک پسامدرن می‌ پردازد که نفی داعیه مثبت‌گرایی در مرکز آن قرار دارد و اندیشه ‌های فردریک نیچه و مارتین هایدگر آغاز ورود آن را در جغرافیای دانش هرمنوتیکی نشانه‌گذاری می‌کنند.

در این فصل نویسنده با مراجعه به نظریات میشل فوکو به عنوان آغاز‌گر بحث تبار‌شناسی در بستر هرمنوتیک مدرن، این بحث را دنبال نموده و از لایه‌های متفاوت هرمنوتیک پسامدرن رمز گشایی می‌نماید.  بحث مهمی که در این فصل به آن پرداخته شده‌، هرمنوتیک حقوقی و عدم قطعیت متن است که به نظر نویسنده یکی از ویژگی‌های برجسته هرمنوتیک حقوقی و روش‌شناسی به حساب می‌آید که برای انطباق متن حقوقی با شرایط متفاوت ناتعریف شده ارائه شده‌است. از این چشم‌انداز وظیفه هرمنوتیک در تأویل متون حقوقی آن است که به چیزی بیشتر از متون مکتوب شده توجه کند.

در فصل چهارم کتاب به هرمنوتیک و الهیات آزاداندیش پرداخته شده که ویژگی‌های عمده آن با توجه به نیازمندی‌های دنیای معاصر مورد بحث و تعمق قرار گرفته‌است.

  نویسنده معتقد است که جریان الهیات آزاداندیش، به دنبال اسطوره‌زدایی از قداست دینی و عریان‌سازی رموز کتاب مقدس در پرتو داده‌های هرمنوتیک، وارد مباحث فلسفی شده‌است. نویسنده با استناد به اندیشه‌ های متفکرین این عرصه، تاکید می کند زبان دین خصوصیات نمادین دارد و از آنجایی که نمادها معطوف به امر غایی هستند، برای درک و فهم آن باید از تجارب تأویل بهره جست و پیامهای نهفته در آن را باید با زبان معاصر رمزگشایی کرد.

   در فصل پنجم، تمدن اسلامی از تأویل گرایی تا هرمنوتیک مورد بحث قرار گرفته که در واقع یکی از مباحث مهم این کتاب است. در این فصل نویسنده با مراجعه به متون کهن و داده‌های فکری متفکران جهان اسلام، به بحث پیرامون گرایش‌های هرمسی و تعلیمات معنوی تأویل‌گرا پرداخته‌است.

نویسنده از جریان معتزله به عنوان یک رخداد بسیار جدی فکری در زمینه تأویل متون دینی اسلام نام می ‌برد و پرداخت‌ های فکری سایر اندیشمندان نامبرده را در این زمینه، انسجام بخش جریان تأویل‌گرایی هرمنوتیکی در جغرافیای تفکر و اندیشه ‌های اسلامی می داند.

  در فصل ششم، در رابطه با جهان اسلام، تقارن هرمنوتیک و نواندیشی سکولار بحث و تحلیل شده‌است. نویسنده معتقد است که علیرغم دیرهنگام وارد شدن دانش هرمونیک در ادبیات اجتماعی و فلسفی جهان اسلام، این پدیده با سرعت شگفت‌انگیزی وارد نگرش فلسفی مسلط بر متون دینی و باورهای اعتقادی شده‌است.

او معتقد است که راه مباحث هرمنوتیک در جهان اسلام از اواخر قرن بیستم بدینسو گشوده شده که تا کنون آثار فراوانی نیز در این حوزه نوشته شده‌است.

مباحث مطرح شده در این فصل، عمدتاً نظریات و پرداخت‌های فکری دکتور فضل‌الرحمن ملک، اندیشمند معاصر، محمد ارکون، اندیشمند الجزایری، حامد ابوزید، اندیشمند مصری، محمود شبستری متفکر ایرانی و فرید ایساک، متفکر آفریقای جنوبی است که قرائت هرمنوتیکی را وارد ادبیات اسلامی کرده‌است.

 

شناسنامه کتاب

نام کتاب: هرمنوتیک و پایان ناپذیری سلسله تأویل

نویسنده: سید حسین اشراق

ناشر: موسسۀ مطالعات و تحقیقات نبراس، کابل، افغانستان

شمارگان: ۱۰۰۰۰

 

 

لینک:  https://www.bbc.com/persian/afghanistan/2014/02/140220_fm_eshraagh_hermenotic_miraan

دکتور گلاب شاه امانی

 

 

 

معرفی کتابِ                                                                              

هرمنوتیک و پایان ناپذیری سلسلة تأویل

 

 

   تازه ترین کتابِ فلسفی تحتِ نام “هرمنوتیک و پایان ناپذیری سلسلة تأویل”  اثرِ استاد سید حسین اشراق در شش فصل و ۳۳۱  صفحه از طرف مؤسسة مطالعات و تحقیقات نبراس و انتشارات سعید به زیور چاپ آراسته شده و روانة بازار گردیده است.

   این کتاب با نثرِ متینِ علمی و رعایت موازین روش علمی تحقیق به رشتة تحریر در آمده است که مهمترین رویکرد آن را ترویج نواندیشی  و چلنج جمود گذشته گرایانه تشکیل می دهد، در این کتاب شش هدف دنبال شده است که اینک به معرفی آنها به گونة زیر پرداخته می شود

هدف نخست اثر پرداختن  به ابعاد متنوع هرمنوتیک است، دانشی که  از دوران  های باستان  در مصر، یونان  و روم مورد عنایت بوده  و با  نام هرمس خدای پیام آور گره خورده است.

  در بارة هرمنوتیک پدران فلسفة یونان سقراط، افلاطون و ارسطو سخن گفته اند، هرمنوتیک از همان آغاز  به عنوان راز گشایی اسرارِ  متون  به شمار آمده است  و با مقولة “تأویل” که ظرفیت عبور از ظاهر به باطن  و جستجوی حقایق مکنون را دارد ربط  وثیق یافته است.

   هرمنوتیک به جهت اینکه “جمود” و “جزمیت” را بر نمی تابد در دوران قرون وسطی  با دگماهای آئین مسیح روبرو گردیده و زمینة بسط و گسترش را پیدا نکرده است، اما با وجود تفتیش عقاید، جلوه هایی از تعلیمات گنوستیک و آموزه های عرفانی  را می توان در آثار و اندیشه هایی پیدا کرد که ریشه های هرمنوتیکی و جنبه های تأویلی داشته اند، مانندِ جستارِ پیوند “تأویل” و “زبانِ” سنت اگوستین که قرن ها مغفول مانده بود.

  هدفِ دومِ اثر،  نشان دادنِ وضعیت هرمنوتیک در دوران مدرن است، آغاز کار هرمنوتیک در این دوره تأویلِ متونِ مقدس است که با الهام از تأملاتِ یوهانس رامباخ، کلادینوس، آرنستی و فردریش  می یر،  زمینه را  برای مواجهة خِرَد گرایانه و نقادانه با آنها بوجود آورد، اوج این فرایند در اندیشه های  آست، ولف و شلایر ماخر  مشاهده شده است، مهمتر از همه شلایر ماخر مکتب فکری را پایه گذاری نموده و “دورانِ جدیدی” را اساس گذاشته است.

  هرمنوتیک پس از ماخر دچار تحولات جدی شده است، چنانچه با دانش هایی مانند معرفت شناسی،‌ زبانشناسی، هستی شناسی، ‌نشانه شناسی، فلسفة زبان، علوم اجتماعی، تیوری ترجمه و نقد ادبی پیوند خورده است، ابعاد فلسفی و الهیاتی وسیعی یافته و فیلسوفانی برجستة  نظیرِ هومبولت، فلیپ اگوست بویک، اگوست براندیس، درویسن، دیلتای وغیره در محور آن،  نظریه پردازی نموده اند.

  نقد عقل تاریخی دیلتای پس از آموزه های هرمنوتیکِ دستوری و فنی روان شناسیک  شلایر ماخر زمینة این را بوجود آورده است  تا ” تاریخ در فهم”  به گونة برجسته مطرح و از تفاوت میان “علوم طبیعی” و “علوم انسانی” با این خصوصیت که اولی قابل “تبیین” و دومی قابل “تأویل” است سخن به میان آورده شود، رویکردی که الهام بخش هرمنوتیک فلسفی و فیلسوفان برجستة مانند هایدگر و گادامر گردیده است.

   هدفِ سومِ  اثرِ را معرفی  هرمنوتیکِ مدرن تشکیل می دهد، در حقیقت گشودنِ ساحت های جدید و افق های تازه را فردریک نیچه طرح کرده است، او با نفی مرکزیتِ سوژه،  بابِ “هرمنوتیک تردید” را می گشاید و جایگاه کانونی “تأویل” را  مورد تأکید قرار می دهد، نیچه وقتی از ” انواع بسیار متنوع چشم و حقیقت های بسیار متنوع” سخن به میان می آورد  و بر “جهان شناخته نمی شود، تأویل می شود” تأکید می کند، دانشوران گوناگونی را تحت تأثیر قرار می دهد، ویتگنشتاین و مارتین هایدگر چهره های برجستة الهام گیرندگان نیچه هستند، آن دو به گونة متفاوت بر روندِ هرمنوتیک معاصر اثر گذاشته اند.

  ویتگنشتاین  نظریة  “فهم تأویلی” و “بازی زبانی” را پرورش داده و برای “زبان” به عنوان تجلی حیات، جایگاه مهمی در نظر گرفته است، همچنان قرائت وجودی “فهم” و “زبان” به واسطة هایدگر نیز زمینة این را بوجود آورده است تا “هرمنوتیک به عنوان عملِ اسرار آمیزِ افشا”‌ به مثابة فلسفة بنیادی تأویل و تلاشی در جهت مهیا کردن خود شناسی برای علوم انسانی تلقی شود، رویکردی که بیشتر از همة الهام گیرندگانِ هایدگر  بواسطة گادامر جدی گرفته شد و با طرح “تاریخی بودنِ فهم”، “پیش ساختار داشتنِ فهم”، “ادغامِ افقِ متن و مؤلف”  و غیره، هرمنوتیک فلسفی را غنای بیشتر بخشیده و تحولات مهمی را در حوزة فکر فلسفی رقم زده است.

  در قلمرو هرمنوتیک در دوران مدرن می توان از  تأملات پاول ریکور نیز سخن به میان آورد، از نظر ایشان :”تأویل های ما زندگی ماست و زندگی ما تأویل های ماست”؛ او با وجود اینکه بحث رابطة “تجربة زیسته” و “زبان” را جدی انگاشته، از “زمانمندی” و ” زبانمندی” متن نیز سخن گفته است.

   در دوران جدید با وجود تفاوت های گفتمان انتقادی و هرمنوتیک، همگرایی میان آن دو را نیز می توان مهم به حساب آورد، هابرماس تأکید می کند که می باید لبة انتقادی به هرمنوتیک داد تا رهایی از خطای سیستماتیک میسر شود و ایده لوژی زدایی صورت گیرد.

  در این اثر آخرین تحولات هرمنوتیکی نیز مورد  بحث قرار گرفته اند از آن جمله پر رنگ شدن “خواننده محوری” که هم در مکتب آلمانی کنستانس پرورش یافته و نیز در فرانسه از طریق رولان بارت برجسته شده است.

   هدف چهارمِ کتاب را بحث پیرامون هرمنوتیک پسامدرن تشکیل می دهد، هرمنوتیک پسامدرن با الهام از آراء فردریک نیچه و مارتین هایدگر  وارد صحنه شده است، این چشم اندازِ فلسفی علاوه بر اینکه یکی انگاشتنِ “خِرَد” و “قدرت” را کانونی می داند، کلام نهایی “متن” را انکار می کند و “قطعیت” و “ایقانِ”  مفاهیم را مورد تردید قرار می دهد .

  هرمنوتیک پسامدرن با “هدفِ درهم کوبیدنِ داعیة پوزیتویستی” میشل فوکو آغاز و با اندیشه های فرانسوا لیوتار، جیانی واتیمو و دیگران ادامه پیدا می کند، رویکردی که از “تولید این جهانی حقیقت” سخن به میان می آورد،”بی اعتقادی به فراروایت ها”را مطرح می کند و “بر اندازی مفاهیمی همچون جوهر عام و جهانی بشر” را  سرلوحة کار خود قرار می دهد.

  در این بخش به اندیشه های میشل فوکو و ژاک دریدا، كليفورد گیرتز و هرمنوتیک حقوقی  پرداخته شده است،  هرمنوتیک  الهیات آزادیبخش نیز با اسطوره زدایی، تأویل نماد های زبانِ دین و پرده برافکنی از چهرة رموز و معانی کتاب مقدس در چارچوب هرمنوتیک پسامدرن  مورد  مطالعه قرار گرفته است.

  پنجمین هدفِ اثر نشان دادن سابقة “تأویل” در حوزة تمدنی ماست، “تأویل” چه در دوران پیش از اسلام و چه پس از آن، دارای جایگاه مهم بوده است، هرمس گرایی و تعلیمات معنوی و خِرَد محوری در جهان اسلام از مباحثِ مهم به شمار می روند؛ در جهان اسلام مکتب های تأثیرگذارِ  فلسفی، کلامی، عرفانی و باطنی گری با بکار گیری عنصر “تأویل” توانسته اند تحولات مهمی را رقم بزنند و “جمود” و “تحجر” را  در برابر چالش قرار دهند، اما دیده شده است که بهانه های “حفظ وضع موجود” یا “بازگشت به گذشته” آسیب های جبران ناپذیری را به پویایی حیات فرهنگی اجتماعی جهان اسلام  وارد آورده اند، در این اثر نشان داده شده است که جریان های تأویل گرا زمینة این را دارند که به گونة خِرَد گرایانه تحولات نو را استقبال نمایند، قرائت های متناسب با آن را در پیش بگیرند و گام های بلند در جهت “توسعه” بردارند.

    ششمین هدفِ “هرمنوتیک و پایان ناپذیری تأویل” مکث بر روی همخوانی نواندیشی و هرمنوتیک در جهان اسلام است، در شرایط موجودِ جهان اسلام که جریان های بی باور به عقلانیت، “بازگشت به گذشته” را به منزلة شعار مقدسی تبدیل نموده وگریز از نقد و امتناع از تفکر، ویژگی عمدة آنها را تشکیل داده است، دانشورانِ آشنا به “سنت” و “مدرنیت”  از کاربردِ هرمنوتیک و استقبال خِرَد ورزانه و منتقدانة آن سخن به میان آورده اند، در میان جمعی کثیری از دانشمندان نواندیش در جهانِ اسلام،  پنج تن آنها گزینش گردیده و به گونة مختصر به آراء شان پرداخته شده است؛  فضل الرحمن ملک در این زمینه پیش کسوت است،  او  بحث های جالبی در زمینه های نوسازی روش شناسانه، هرمنوتیک قرآنی، وحی و بافت فرهنگی اجتماعی،  نظریة هرمنوتیکیِ دو حرکتی وغیره  را مطرح نموده و به این نقطة امید چشم دوخته بود تا جهان اسلام تجربه های جدیدِ عبور از دگماهای سنتی را منتقدانه پست سر بگذراند و مسیرِ‌ نوِ همخوان با هرمنوتیک را در پیش بگیرد.

 چهرة دومی محمد ارکون است، او عقل عربی اسلامی را مورد مطالعة منتقدانه قرار داده است، ایشان با روش های انتقادی اش مساعی به خرج داده است تا انحصارِ تفسیر و قرائت های سنتی از فرهنگ و تاریخ اعراب و مسلمانان را بشکند و با خوانشِ دوباره مسائل را  از  نو طرح نماید و از این طریق به جریانِ  افسون زدایی و عقلانی کردن فرهنگ عربی و اسلامی کمک نماید.

 سومین شخصیت نصر حامد ابوزید متفکر نو اندیش مصری است، او  غلبة روح سلفي گري، دگم انديشي  و تحجر را  عاملِ بن بست ها و شکست های فرهنگی معنوی جهان اسلام می داند، از نظر ایشان می باید  از طریق تأويل متجددانة ميراث اسلامي  ( نص)  ميان “سنت” و  “مدرنیت” و مقتضيات عصر، الفت و هماهنگی ايجاد نمود، او راه حل مواجهه با غرب را در گسترش ايدئولوژي افراطي اسلامي و سنت گروی گذشته گرا نمی داند بلکه بر تفسير و تأويل قرآن مطابق با نيازها  و شرايط زمان با استفاده از روش هرمنوتيكي تأکیدکرده است.

 چهارمین چهره دانشورِ ایرانی دکتور محمد مجتهد شبستری است که مشکل تاریخی مسلمانان را در مسئلة فهمِ “متن” می داند و بکارگیری هرمنوتیک “کتاب” و “سنت” را مورد تأکید قرار می دهد.

 شبستری معارف سنتی در جهان اسلام را آماج انتقاد قرار می دهد و با پشتوانة هرمنوتیک، از  فهمِ  مدرن و معاصر متون سخن  به میان می آورد، او  با طرح چند و چونِ در بارة “مسئلة بنیادی وحی” پیمودنِ مسیرِ خلاف رود خانة تقلید را آغاز نموده و اندیشه های نقد ناپذیر را به چالش گرفته است.

 پنجمین شخصیت در این بخش نگاه به هرمنوتیک رهایی بخش فرید ایساک از آفریقای جنوبی است، ایساک با توجه به کانتیکست خطاب اش آپارتاید را مورد  هدف قرار می دهد و با استفاده از آموزة الهیات رهایی بخش آمریکای لاتین،  هرمنوتیک قرآنی اش را متوجه دگرگون سازی ذهنیت تحت سلطه بودن و سلطه گر بودن  نموده است و خطر سوء استفاده از تفاسیر سنتی از قرآن در جهت مشروعیت بخشی به نظمِ ناعادلانه را هشدار می دهد، ایشان توصیه می کند که متون دینی در صورتیکه در درون بافت اجتماعی و تاریخی معاصر، تفسیر و تحلیل شوند و با حمایت از همبستگی فعال پیروان ادیان دیگر در مبارزه برای برپایی عدالت رهنمود بدهد بدون تردید پاسخگوی مقتضیات معاصر خواهد بود.

 با توجه به سابقة هرمنوتیک در غرب و ریشة تأویل در جهان اسلام، استقبال از هرمنوتیک در جهان اسلام قابل توجیه است، همچنان تحولات جدید در مسیر نفی”تحجر” زمینة این را بوجود آورده است تا بحثِ فهمِ تازة  “دین” و “دنیا” از  جایگاهِ مهم  برخوردار و هرمنوتیک، جایگزینِ جمود گذشته گرایانه شود.

“هرمنوتیک و پایان ناپذیری سلسلة تأویل”  از آثار مهم علمی- تحقیقی به شمار می رود که به مهمترین مسئلة فکری ( تأویل) پرداخته و ابعاد گوناگون آن را مورد تحلیل قرار داده است، این کتاب ارزشمند در افغانستان در نوع خود بی نظیر است، جانمایة پژوهشی و التفات به جنبه های روش علمی تحقیق این اثر را در جایگاه قابل اعتنا قرار داده است، بهمین جهت  برای غنای مطالعات اکادمیک در حوزه های فلسفی و هرمنوتیکی مؤثر و مفید واقع می شود، می باید از موسسة مطالعات و تحقیقات نبراس و انتشارات سعید سپاسگزاری نمود که این اثر سنگین را به زیور چاپ آراسته اند و در معرض مطالعة مشتاقان و دانش دوستان قرار داده اند.